زندگی نامه باب پراکتور: تو ثروتمند زاده شدهای
باب پراکتور، یکی از بهترین سخنرانان و نویسندگان دنیاست. او بخاطر تعامل زیادی که با افراد داشت، تجربیات بینظیری کسب کرد و به افراد زیادی کمک کرد تا پتانسیلهای درونشان را کشف کنند و رسالت خود را در زندگی پیدا کنند.
در این مقاله، قصد داریم زندگینامه باب پراکتور را با هم بررسی کنیم. به نظر خودم، با خواندن زندگینامه افراد موفق، یاد میگیریم که آنها در موقعیتهای دشوار زندگیشان چه کردهاند، چگونه توانستهاند پلههای رشد و موفقیت را طی کنند و چه تجربیات ارزشمندی در زندگیشان وجود دارد که میتواند برای دیگران در عین حال که سرگرمکننده است، بسیار آموزنده و انگیزهبخش باشد و به ما درسهای زیادی خواهد داد تا اشتباهات آنها را تکرار نکنیم و یا شاید هم بتوانیم مسیر درست زندگیمان را پیدا کنیم.
با خبردار شدن از درگذشت باب پراکتور که برای خودم، استادی بسیار آرامشبخش و هدایتگر بود، به فکر افتادم تا مقاله زندگینامه باب پراکتور را بنویسم. میتوانم بگویم زندگینامه باب پراکتور به جرأت یکی از الهامبخشترین و زیباترین زندگینامههایی بود که تا به حال خواندم و روی آن کار کردم. به اعتقاد من باب پراکتور واقعاً فرد بزرگ و تاثیرگذاری برای جهانیان بود که به قول خودش، واقعاً ثروتمند بود، ثروت به معنای پول و مادیات را نمیگویم، در ادامه مقاله با من همراه باشید تا معنای ثروتمندی از نظر باب پراکتور را متوجه شوید. به شما قول میدهم این مقاله، یکی از بهترین مقالات زندگینامه باشد که تاکنون، خواندهاید.
زندگینامه باب پراکتور: دوران کودکی تا جوانی
رابرت (باب) کورلِت پراکتور در 5 جولای سال 1934 میلادی معادل ۱۴ تیرماه سال ۱۳۱۳ خورشیدی در ایالت آنتاریو کانادا متولد شد. مادرش مارگریت و پدرش، نورمن پراکتور نام داشتند؛ باب یک خواهر بزرگتر از خودش به نام هلن و یک برادر کوچکتر از خودش به نام آلن، داشت. وقتی باب پراکتور، پنج سال داشت، جنگ جهانی دوم شروع شد و پدرش عازم جنگ، شد و باب هیچوقت فرصتی پیدا نکرد تا پدرش را درست بشناسد. بعد از آنکه پدرش در جنگ کشته شد؛ مارگریت، مادر باب، با حمایت بسیار کمی که از طرف خانوادهاش داشت، همراه با مادر پیرش و سه فرزندش، باب، هلن و آلن، از روستای اُوِنسَوند به تورنتو مهاجرت کردند.
وقتی باب شش ساله بود، دوران رکود اقتصادیِ بزرگ، شروع شده بود و پول مساله مهمی بود که به شدت کمیاب بود. باب در آن زمان، درسی آموخت که تا آخر عمرش، هرگز آن را فراموش نکرد و آن، قدرت بخشش بود.
داستان از این قرار بود:
در فصل زمستان، باب دیده بود که یکی از همسایگانشان، پولی برای خرید زغال ندارند و آن را با مادرش در میان گذاشت. مارگریت با وجود اینکه درآمد بسیار کمی داشت که برای گذران زندگی خودشان هم کافی نبود، نیمی از حقوق هفتگی بیست دلاری خود را در دست باب گذاشت و به او گفت که آن را به خانواده فقیر بدهد تا آنها هم بتوانند خانه خودشان را گرم کنند. این قدرت بخشش برای بابِ کوچک، درس بزرگی بود به طوریکه در تمام طول عمرش، همواره بخشش یکی از ویژگیهای بارز باب پراکتور شد.
باب پراکتور میگوید از دوران کودکی تا جوانی همیشه احساس بازنده بودن داشت. مادربزرگش که همراه با آنها زندگی میکرد، با برادرش مهربانتر بود و برای همین باب در درون خود احساس گمشدگی داشت و به عنوان بچه با هیچکسی ارتباط واقعی نداشت. او همیشه خیلی لاغر بود و وزنش، زیرِ وزنِ طبیعیِ سنش بود. اعتماد به نفس پایینی داشت و اصلا خودش را نمیشناخت چون هیچوقت کسی در این مورد، چیزی به او یاد نداده بود.
باب در رشته فنی در دبیرستان دانفورث مشغول به تحصیل بود، وقتی باب در کارگاه دبیرستان، مشغول استفاده از دستگاه اَره نواری بود، انگشت شستش آسیب دید، همان موقع بود که باب نسبت به تحصیل دلسرد شد و چون هدف و انگیزهای هم نداشت، ترکتحصیل کرد و تصمیم گرفت مشغول به کار شود.
تحول در زندگی باب پراکتور
باب پراکتور تا 26 سالگی احساس بازندگی و سردرگمی داشت و خودش، تواناییها و استعدادهایش را نمیشناخت، هدف و انگیزهای برای زندگی و آینده نداشت و بسیار سردرگم بود. او چندین شغل عوض کرد، مدتی در نیرو دریایی، مدتی در رستورانها کار کرد و بعد در آتشنشانی حومه تورنتو مشغول به کار شد؛ اما باز هم نتوانست درآمدش را افزایش دهد و بدهیهایش را بپردازد. وقتی باب پراکتور در آتشنشانی کار میکرد، با فردی به نام «ری استنفورد» آشنا شد که او را به خودش آورد و مسیر زندگیاش را تغییر داد؛ ری استنفورد کتاب «بیندیشید و ثروتمند شوید» اثر ناپلئون هیل را به باب پراکتور هدیه داد و به او گفت:
«اگر دقیقاً کاری که میگویم را انجام بدهی و این کتاب را هم هر روز بخوانی و به آن عمل کنی، به هر چیزی که میخواهی، میرسی.»
اما باب پراکتور در آن دوران غمگین، ناامید، سردرگم و بیپول بود و احساس بازندگی و سردرگمی داشت و فکر میکرد هیچکدام از این کارها نتیجهای ندارد و حرفهای ری استنفورد را باور نکرد، اما ری استنفورد سعی کرد او را متقاعد کند و به او گفت:
«این روش برای من جواب داده، اما روش تو تا اینجا جواب نداده و تو بیانگیزه و بیپول هستی اما من نه. پس حتما من چیزهایی میدانم که تو نمیدانی، پس چرا نباید کاری که به تو میگویم را انجام دهی؟»
این حرف، باب پراکتور را به فکر فرو برد، او با خودش گفت: اگر ری استنفورد درست بگوید چه؟ او شاد، سلامت و ثروتمند است اما باب همیشه بدهکار و غمگین بود، پس باب تصمیم گرفت به حرفهای ری استنفورد گوش بدهد و شروع کرد به انجام کارهایی که ری استنفورد گفته بود. در آن زمان، باب پراکتور سالانه 4000 دلار درآمد داشت و 6000 دلار هم بدهکار بود. ری استنفورد در ادامه به باب گفت:
«چیزی که میخواهی را روی یک کارت بنویس و همیشه همراهت داشته باش و هر روز آن را بخوان.»
باب در آن زمان بدهی زیادی داشت و فقط پول میخواست، پس روی کارت نوشت:
«من فردی شاد و سپاسگزار هستم که 25هزار دلار دارم.»
او درس بزرگی از این کار گرفت. قبل از اینکه آن جمله را روی کارت بنویسد تمام فکر و تمرکزش روی بدهیهایش بود اما بعدها متوجه شد که اگر به بدهیها فکر کند، تا ابد بدهکار میماند. چون به اعتقاد او هرکسی تبدیل به همان چیزی میشود که به آن فکر میکند. بعد از اینکه باب، خواستهاش را روی کارت نوشت، این کار باعث شد باب، دیگر مثل قبلاً تمام فکر و تمرکزش روی بدهیها نباشد و به روشهای پول درآوردن، فکر کند. «بیندیشید و ثروتمند شوید» اولین کتابی بود که باب پراکتور در زندگیاش میخواند. این کتاب، او را در مسیری متفاوت قرار داد. او توانست تمرکز خود را به سمت مثبتی تغییر دهد.
پس از مدت کوتاهی، تاثیرات عمل به کتاب، تغییرات عظیمی را در زندگی او نمایان کرد، یکی به باب گفت نظافت ادارات، درآمد خوبی دارد و باب که میخواست هرچه سریعتر بدهیهایش را پرداخت کند، فوراً این ایده را عملی کرد. باب، دیگر مثل قبلاً بیهدف و غمگین نبود و آماده بود هرکاری برای کسب درآمد انجام بدهد. با شستن زمین یک اداره کارش را شروع کرد و حدوداً یک سال پس از آن، در سال 1961 شرکتی را راهاندازی کرد که خدمات نظافتی ارائه میداد.
او توانست تا پایان سال، درآمدش را به ۱۴هزار دلار در ماه برساند؛ با اینکه باب پراکتور تحصیلات دانشگاهی و تجربه تجاری نداشت، در اولین سال زندگیاش بیشتر از صدهزار دلار درآمد، کسب کرد. او این کار را ادامه داد و در کمتر از پنج سال در ادارههایی در شهرهای بوستون، آتلانتا، تورنتو، مونترآل، کلیولند و لندن، کار نظافت انجام میداد و کارش با سرعت خیرهکنندهای در حال رشد بود.
همانطوری که ری استنفورد گفته بود، اتفاقات خوب، شروع شدند و پس از چند ماه، زندگی باب پراکتور زیر و رو شد و زندگی جدید او آغاز شد. اما برای باب سؤال بود که چطور تمام این اتفاقات میافتادند؟ باب پول زیادی بهدست میآورد اما اصلا نمیدانست چگونه! کارش نظافت ادارات بود اما نمیدانست که چطور دارد این کار را آنقدر خوب، انجام میدهد که درآمدش بیشتر از بیست برابرِ قبلاً شده! او فکر میکرد در کار نظافت است اما اصلاً اینگونه نبود؛ کار نظافت، اتفاقی بود اما به باب پراکتور این فرصت را داد که هنر خودش را شکوفا کند و سپس بشناسد. انگار که او به صورت مادرزادی فروشنده به دنیا آمده بود! اما نه یک فروشنده معمولی، کار او، فروش ایده بود. او کشف کرد که چطور به مردم نشان دهد که چگونه در زندگی به چیزهایی که میخواهند، برسند.
باب همزمان با کار نظافت ادارات، برنامههای صوتی ارل نایتینگل را گوش میداد و به آن فکر میکرد و هر روز کتاب بیندیشید و ثروتمند شوید را هم میخواند. او از نکاتی که در کتاب ناپلئون هیل یاد گرفته بود، استفاده میکرد و به نظافتچیهایش هم یاد میداد تا به آنها انگیزه دهد، زندگی بهتری برای خودشان بسازند. باب پراکتور نظافتچیها را وادار میکرد برای خود هدف تعیین کنند و خانه و ماشین بهتری بخرند. یک روز از خودش پرسید چه شد که اینگونه موفق شدم؟ او واقعا موفق بود اما نمیدانست چرا! سپس تصمیم گرفت دلیلش را پیدا کند. او بعد از اینکه به ارزش واقعی کتاب، پی برد، برای مطالعه بیشتر در این زمینه، دست به کار شد.
خواندن کتابهای افرادی مانند ناپلئون هیل، ارل نایتینگل و والاس دی واتلز، الهامبخشِ او شد تا ایدهها و دیدگاههایش در این مورد که مردم باید چگونه زندگی کنند تا در هر کاری که میخواهند، موفق باشند، بسازد.
همزمان با خواندن کتاب، او به کشورهای مختلف سفر میکرد تا با افراد موفق و ثروتمند آشنا شود و بتواند اطلاعات بیشتری در مورد ثروتمند شدن بهدست بیاورد و دلیل اینکه چگونه کارش رونق گرفته را با کمک آنها پیدا کند. یکی از این افراد، ارل نایتینگل بود که تأثیر زیادی روی زندگی باب پراکتور گذاشت و باعث شد تا باب پراکتور مسیر اصلی زندگیاش را پیدا کند.
حدوداً ۹ سال و نیم طول کشید تا توانست دلیل موفقیتش را پیدا کند. افراد مختلف به او کمک کردند تا نقاط مختلف را به هم وصل کند و وقتی دلیل موفقیتش را پیدا کرد، هدفش این شد که آن دلیل را به دیگران هم آموزش بدهد.
باب پراکتور همیشه میگفت:
اگر من توانستهام موفق شوم، پس هرکسی میتواند موفق شود. اگر چیزی برای من کار کرده، برای بقیه هم کار میکند.
برای اینکه داستان زندگی باب و روابط باب را بهتر متوجه بشوید، در ادامه، زندگینامه ارل نایتینگل را هم برایتان آوردهام:
زندگینامه ارل نایتینگل: ارل نایتینگل که بود؟
ارل نایتینگل متولد سال 1921 در لسآنجلس آمریکا بود. او گوینده رادیو و مجری برجسته تلویزیون و نویسنده و سخنران آمریکایی بود که در زمینههای رشدفردی، ایجاد انگیزه و وجود معنیدار فعالیت داشت.
ارل نایتینگل بر خلاف باب پراکتور از همان دوران نوجوانی، با اشتیاق فراوان به دنبال راههای رسیدن به موفقیت بود و از همان سنین هر روز به کتابخانه لانگ بیچ در کالیفرنیا میرفت و کتابهای زیادی در زمینه موفقیت و روانشناسی مطالعه میکرد و همیشه با شور و اشتیاق فراوان به تحقیق و تلاش برای دستیابی به موفقیت میپرداخت. او در دوران نوجوانی همواره دنبال پاسخ این سوال بود که «چگونه بدون داشتن سرمایه، از صفر شروع کند و به موفقیت برسد؟»
سرانجام ارل نایتینگل هم مانند باب پراکتور، پاسخ خود و راز رسیدن به موفقیت را در کتاب «بیندیشید و ثروتمند شوید» پیدا کرد و پاسخ این بود «ما در نهایت، به آنچه که فکر میکنیم، تبدیل میشویم.» نایتینگل بسیار اهل مطالعه بود و چون این جمله را در هیچ کتابی نخوانده بود، بسیار تحت تاثیر قرار گرفت.
بعد از حمله ژاپن به بندر پِرل هاربِر در سال 1941، ارل نایتینگل که در آن زمان ۲۰ ساله بود، همراه چند نفر دیگر نجات یافت و بعد از آن به شیکاگو مهاجرت کرد و در آنجا مجری یک شبکه رادیویی شد و از سال 1950 در رادیو، سخنرانیهای زیادی داشت و همین باعث شد تا بسیار محبوب و معروف بشود. بعد از آن هم، یک شرکت بیمه تأسیس کرد و توانست تجربههای خوبی را به دست آورَد.
او در شرکت بیمهاش رابطه خوبی با همکارانش داشت و انگیزه و علاقه زیادی به آنها میبخشید. وقتی که ارل نایتینگل ۳۵ ساله شد، تصمیم به بازنشستگی گرفت و مدیر فروشش که ارتباط خوبی با او داشت، به او پیشنهاد داد که تجربیات و سخنان انگیزشیاش را از طریقی به مردم ارائه دهد و ارل نایتینگل هم کتاب «عجیبترین راز» را نوشت و از همینجا بود که موفقیتهای چشمگیرش آغاز شد و این کتاب به طرز شگفتانگیزی، یک میلیون نسخه فروش رفت و از اولین کتابهای پرفروش تاریخ شد؛ البته میتوان دلیل اصلی این فروش بالا را سخنرانیهای ارل نایتینگل با همین نام دانست که در سال 1956 اجرا شد و توانست جایزه «gold record» را هم برنده شود و تعداد موفقیتهایش همچنان رو به افزایش باشد.
کتاب عجیبترین راز به عنوان یکی از انگیزشیترین کتابهای آن زمان شناخته شد و به ارل نایتینگل انگیزه زیادی داد تا کارهای زیادی را شروع کند. او گویندگی خلاصه کتاب صوتی انجام داد، انتشارات تاسیس کرد و یک برنامه رادیویی با نام «ما در حال تغییر جهان» را ساخت که از موفقترین برنامههای رادیویی شد و در ۳۰ کشور جهان پخش زنده داشت و توانست به هزاران نفر در سرتاسر جهان کمک کند تا به موفقیت برسند. ارل نایتینگل آثار ارزشمند زیادی را وارد عرصه موفقیت کرد و زندگی هزاران نفر را تحت تاثیر قرار داد.
ارل نایتینگل و باب پراکتور
از همان موقع که ری استنفورد مسیر زندگی باب پراکتور را تغییر داد، باب پراکتور همزمان که کتاب «بیندیشید و ثروتمند شوید» را میخواند، برنامههای رادیویی سخنرانی ارل نایتینگل را نیز با دقت و توجه دنبال میکرد و حتی اکثر اوقات این سخنرانیها را با کارمندان خودش گوش میداد. باب پراکتور که به دنبال جواب سؤالش بود که «چرا موفق است؟»، یک روز تصمیم گرفت تا به ملاقات اسطورهاش، ارل نایتینگل برود و همانجا ارتباط دوستانهای بین آنها شکل گرفت که باعث شد بعدها همکاری بسیارخوبی با هم داشته باشند.
باب پراکتور در مورد ملاقاتش با ارل نایتینگل میگفت:
«یک بار تصمیم گرفتم که ملاقاتی با ارل نایتینگل داشته باشم، همین که میتوانستم او را ببینم، برایم یک موفقیت بزرگ بود، او بیشترین تعداد شنونده رادیویی را در تاریخ آن زمان داشت. من تقریباً یک ساعت، پیش او بودم و واقعاً تجربه باارزشی برای من بود، او دفتر کار بسیار مرتبی داشت و یک نگهدارنده کتاب روی میزش داشت که کتابی رویش باز بود، من هم برای همین یک نگهدارنده کتاب روی میز دفتر کارم دارم. از او پرسیدم چرا این صفحه از کتاب باز است؟ گفت: چون مدتهاست دارم این صفحه را میخوانم و میخواهم که به خوبی وارد ذهنم شود و میخواهم که یاد بگیرم به این شکل، فکر کنم. من هم این کار را از او یاد گرفتم. وقتی داشتم آنجا را ترک میکردم به ارل نایتینگل گفتم: راز بزرگ زندگی چیست؟ او در پاسخ به من گفت: رازی وجود ندارد، ترفند زندگی این است که باید کشف کنی، در زندگی، عاشق انجام چه کاری هستی و بعد تصمیم بگیری که زندگیات را وقفش کنی. مشکل اکثر مردم این است که هیچوقت نمیدانند عاشق چه کاری هستند و در زندگی حال خوبی ندارند.»
آشنایی باب پراکتور با ارل نایتینگل، نقطه عطف زندگیِ باب پراکتور شد، توانست چیزهای زیادی از ارل نایتینگل یاد بگیرد و با عمل به حرفهای او توانست هدف و مسیر زندگیاش را به طور واضح، مشخص کند و با انگیزه بیشتری به پیش برود. بعد از مدتی، باب پراکتور، شرکت نظافتیاش را فروخت و کار نظافت را رها کرد تا شروع به آموزش دادن مفاهیمی کند که زندگی او را عمیقاً تغییر داده بود و به همکاری با یکی از بهترین مربیهایش، یعنی «ارل ناینتینگل» پرداخت. باب پراکتور در کنار ارل نایتینگل به آرامش ذهنی میرسید و میتوانست همانند ارل نایتینگل، افکارش را کنترل کند و همین، عامل ماندگاری او در کنار ارل نایتینگل شد و توانست هر روز یک قدم به موفقیت نزدیکتر شود.
پس از آنکه آنها تصمیم گرفتند با هم همکاری کنند، باب پراکتور به سازمان نایتینگل کانِنت پیوست که در زمینه رشدفردی و کمک به دیگران، فعالیت میکرد. باب پراکتور توانست با استفاده از راهنمایی و همراهی ارل نایتینگل، در سال 1968 مدرس رشدفردی و موفقیت و ایجاد انگیزه شود و توانست تاثیرات خوبی روی افراد بسیاری بگذارد. در ابتدا باب پراکتور فقط به صورت مشارکتی با ارل نایتینگل، مطلب ارائه میداد و سخنرانی و سمیناری نداشت اما پس از مدتی، او شرکت خود را در سال 1973 تأسیس کرد و در سال 1975 تصمیم گرفت، برگزاری سمینار و سخنرانی را شروع کند و با استقبال زیادی در ایالات متحده و کانادا روبرو شد و اینگونه بود که درآمد باب پراکتور به میلیونها دلار در سال رسید.
آغاز نویسندگی باب پراکتور
بعد از حدود 16 سال کار در زمینه موفقیت و رشدفردی، باب پراکتور تصمیم گرفت تا هر آنچه را که میخواهد به دیگران بیاموزد، در کتابی بنویسد و آن را منتشر کند و اینگونه شد که اولین کتاب خود را نوشت. او در سال 1984 کتاب «تو ثروتمند زاده شدهای» را نوشت و تا مدتها در تلاش بود تا بتواند آن را منتشر کند، در سال 2007 وقتی باب پراکتور در جمع کارآفرینان سخنرانی داشت گفت که در زمان چاپ اولین کتابش، ناشران به سادگی آن کتاب را پس میزدند و میگفتند که این کتاب، پوچ است و او به ناشران زیادی مراجعه کرده تا بالأخره یکی را پیدا کند که کتابش را به چاپ برساند. لازم به ذکر است، کتاب «تو ثروتمند زاده شدهای» پس از انتشارش، یکی از پرفروشترینهای نیویورک تایمز شد.
باب پراکتور در فیلم راز
راندا برن (تهیه کننده فیلم راز) پس از اینکه کتاب «ثروتمند زاده شدهای» را خواند، از باب پراکتور درخواست کرد تا مصاحبهای با او داشته باشد و بعد به او پیشنهاد داد تا در فیلم راز، حضور یابد. تا قبل از اینکه مستند راز پخش شود، باب پراکتور در چندین برنامه تلویزیونی، حضور یافته بود و تعداد زیادی مصاحبه تلویزیونی انجام داده بود، اما موفقیت خیرهکننده مستند راز، باعث شد تا باب پراکتور در اواخر عمرش بتواند از طریق این فیلم به شهرت و محبوبیت جهانی بیشتری برسد. هر چند در ابتدا نزدیک بود باب از این برنامه جا بماند و نتواند در آن حضور پیدا کند که داستان آن را هم در ادامه برایتان آوردهام، اما بالاخره شرایط جوری رقم خورد که او توانست در این فیلم حضور پیدا کند.
مستند راز در سال 2006 پخش شد و آوازهاش به سرعت در تمام دنیا پیچید. در ایران هم این مستند دوبله فارسی شد و پخش شد. فیلم راز با آموزش قانون جذب، سعی کرد نشان دهد که هیچ اتفاقی در این جهان اتفاقی نیست و زندگی هر فرد، مرتبط با نگرش و انتخابهای خودش است. هرکسی این قانون را به درستی یاد بگیرد، میتواند زندگیاش را متحول کند و این همان چیزی بود که باب پراکتور یاد گرفته بود و میخواست که به تمام جهانیان آن را یاد بدهد.
باب پراکتور در مستند راز، آموزش داد که چگونه میتوان از تجسم خلاق برای رسیدن به اهداف، استفاده کرد و چطور ضمیر ناخودآگاه را جوری برنامهریزی کرد که رسیدن به موفقیت و دستیابی به اهداف را برایمان آسانتر کند.
همچنین در ابتدای کتاب راز نوشته «راندا برن»، باب پراکتور در مورد راز میگوید:
راز به شما هر چه بخواهید می دهد: شادی، سلامتی و ثروت
چطور باب پراکتور داشت حضور در فیلم راز را از دست میداد
یک سال قبل از اینکه فیلم راز پخش شود، یک روز که باب پراکتور در فرودگاه بود یک پیام صوتی مبهم دریافت کرد که نمیشد دقیق آن را شنید، با اینکه حافظه دستگاهش پر شده بود اما آن پیام را پاک نکرد. او با دستیارش جینا که ۳۵ سال با او کار میکرد، تماس گرفت و توضیح داد که از پیام صوتی متوجه شده که فردی به نام گلندا با شمارهای از استرالیا به او پیام داده و انگار در مورد فیلمی توضیح میدهد، گلندا خواهر راندا برن است که بخش سختِ کارهای فیلم راز را برعهده داشت. جینا پس از تحقیق، متوجه شد، یک تیم فیلمساز از استرالیا آمدهاند و یک ماه است دنبال باب پراکتور هستند اما نتوانستند او را پیدا کنند و قرار است، هفته بعد به استرالیا برگردند.
آنها در شهر آسپِن فیلمبرداری داشتند و این درحالی بود که باب پراکتور همان هفته، بعد از سه سال، قرار بود در همان شهر سمینار داشته باشد و جینا هماهنگیهای لازم را انجام داد. او در نهایت وقتی به هتل شهر آسپِن رسید، پیش آنها رفت و در حدود چند ساعت به سوالات آنها پاسخ داد و آنها نیز بسیار خوشحال شدند چون توانستند جواب هرآنچه که در جستجوی آن بودند را از باب پراکتور بگیرند. پس از حدوده ۱۰ ماه از طرف آنها یک سیدی برای باب پراکتور ارسال شد و باب پراکتور با اینکه سیدیهای زیادی دریافت میکرد، متوجه آن سیدی شد و آن را دید و آن تریلر فیلم راز بود که به اعتقاد باب پراکتور، باعث فروش بالای این فیلم شد، باب پراکتور پیشبینی کرد که این فیلم عالی میشود و همینگونه شد و فیلم راز مثل موشک، توانست اوج بگیرد.
کتاب راز ۲ (ماورای راز)
کتاب راز ۲، برگرفته از نکات تاثیرگذار و مفید فیلم ماورای راز توسط باب پراکتور نوشته شده است. در این کتاب نظرات جدیدی در مورد راز آورده شده و به شما کمک خواهد کرد تا به خواستههایتان راحتتر دست پیدا کنید.
استقبال زیاد جهانی و تأثیر زیادی که افراد از مستند راز و کتاب راز در زندگی خود دیدند، باعث شد، آنها خواهان مطالب بیشتری در این زمینه باشند تا بتوانند مفاهیم آن را بهتر درک کنند و بهتر، از آن مفاهیم در زندگیشان استفاده کنند و همین، سازندگان آن را تشویق کرد که این راه را ادامه دهند و باب پراکتور، مدرس بزرگ راز با همکاری عدهای دیگر از مدرسان راز، فیلم ماورای راز را ساختند. فیلم ماورای راز قوانین موفقیت و رسیدن به خواستهها را از نگاهی متفاوت و جدید، به نمایش در آورده تا افراد باور قویتر و محکمتری نسبت به آن پیدا کنند. افرادی که مطالب موجود در فیلم و کتاب ماورای راز را آوردهاند، خودشان تجربه استفاده از راز را دارند و از نتایج آن کاملاً مطمئن هستند و سعی کردهاند تا این مطالب کاربردی را با همگان به اشتراک بگذارند.
زندگینامه سندی گَلِگِر
در سال 2006، یک وکیل دادگستری بسیار موفق به نام سندی گَلِگِر در یکی از سمینارهای سه روزه باب پراکتور شرکت کرد. سندی در پی جواب این سوال بود که «من میخواهم با زندگی خود چه کنم؟» و در سمینار سه روزه باب پراکتور توانست پاسخ سؤالش را از باب پراکتور بگیرد. سندی بدون اینکه بداند، زندگی خود را با همان اصولی پیش برده بود که باب پراکتور همیشه از قدرت تأثیر آنها میگفت. سندی میگوید: لحظهای که باب شروع به صحبت کرد، ذهنم واقعا دگرگون شد و هرچیزی که فکر میکردم درست است، کاملاً برعکس شد، توانستم تصویری بزرگتر و بهتر از زندگیام ببینم.
سندی تعداد زندگیهایی فراتر از تصورش را تحت تاثیر قرار داده و این، با دنبال کردن قلبش میسر شده؛ سندی یک آدم موفق است که متوقف نمیشود. سندی هم مانند باب، پتانسیل شما را فعال میکند. او خیلی آگاه است و درک بینهایت بالایی دارد، نکته تأثیرگذار سندی، این نیست که خیلی موفق است بلکه شجاعتش در تصمیم گیری برای رسیدن به خواستههایش مهم است. در دنیای تحت سلطه مردها، زن موفقی است و هیچ چیز او را متوقف نمیکند، او مدرک زندهای برای این موضوع است که هیچوقت نباید متوقف شد و باید به سمت اهداف بزرگ رفت. سندی میگوید: هنوز خیلی باید یاد بگیرم، انگار تمام دنیایم بزرگتر شده است و نکته زیبا اینجاست که میدانم هنوز هم در حال بزرگتر شدن است.
سندی گَلِگِر و باب پراکتور
پس از اینکه سمینار باب پراکتور، زندگی سندی را متحول کرد، سندی تصمیم گرفت تدریس را شروع کند و پس از آن، دیداری با باب پراکتور داشت و باب پراکتور هم چون تجربه تجاری و تحصیلات دانشگاهی نداشت تمایل داشت تا با سندی کار کند. آنها تصمیم گرفتند با هم به عنوان شرکای تجاری، همکاری کنند و به این ترتیب مؤسسه پراکتور گَلِگِر را تأسیس کردند. علاوه بر مربیگری، سندی در شرکت خودش، مؤسسه پراکتور گَلِگِر، آماده است تا میراثی را که باب پراکتور به جا گذاشت، به نسلهای آینده انتقال دهد.
موسسه پراکتور گَلِگِر | Proctor Gallagher
مؤسسه پراکتور گَلِگِر به رهبری باب پراکتور افسانهای و شریک تجاری درخشانش سندی گلگر به مردم کمک میکند تا ارتباط بهتری با دنیای درونشان داشته باشند، بدانند چه کسی هستند، توانایی انجام دادن چه کاری را دارند و چه چیزی از زندگیشان میخواهند.
در سایت پراکتور گَلِگِر اینگونه نوشته شده:
«هدف ما این است که با بالا بردن کیفیت افکار افراد، بتوانیم کیفیت زندگی افراد جهان را بهبود ببخشیم. ما این کار را با آموزش، افزایش آگاهی و قدرت بخشیدن به افراد از طریق سمینارها، خدمات و محصولاتمان انجام میدهیم. قصد ما این است که نقش مهمی در خلق یک جهان با ثروتهای واقعی (معنوی، فکری و مادی) داشته باشیم و هر فرد یک بخشی از چرخهای باشد که ثروتهای واقعی را به دیگران انتقال بدهد و این چرخه همیشه در حال گسترش باشد.»
باب پراکتور و سندی گَلِگِر همچنین متعهد به حمایت و توانمندسازی کل جوامع هستند. آنها بنیادی دارند که این بنیاد، یک سازمان بشردوستانه غیرانتفاعی است که زندگی افراد را از طریق آموزش، توانمند میکند و جوامع را در کشورهای در حال توسعه، به ویژه در کنیا، از بقا به شکوفایی سوق میدهد تا هر فرد بتواند پتانسیلهای کامل خود را بشناسد. هدف این بنیاد فراهم کردن دسترسی به آموزش ابتدایی، آب سالم و بهداشت، مراقبت های بهداشتی، تغذیه و آموزش درآمد برای والدین است.
خانواده و زندگی شخصی باب پراکتور
باب در حین برگزاری دوره آموزشی در آتلانتا، با عشقِ زندگی خود، لیندا، آشنا شد. او و لیندا مدتی را در آتلانتا گذراندند و سپس به تورنتو مهاجرت کردند. فزندان آنها به نامهای ریموند، کالین و برایان خودشان نویسنده هستند و روابط بسیار خوبی با هم داشتند.
باب پراکتور در اولین کتابش (کتاب ثروتمند زاده شدهای) تقدیرنامهای برای همسرش نوشت: «تو ثروتمند زاده شدهای؛ تقدیم به لیندا، که خورشید را از جنوب با خود آورد و با کمال میل آن را با برایان، کالین و ریموند تقسیم کرد.» همچنین باب پراکتور در اکثر سخنرانیهایش، همسرش را مثال میزد.
همانقدر که کار باب پراکتور برایش مثل زندگی بود و باعث میشد باب برای برگزاری سمینار و سخنرانی در شهرهای مختلف مدام در جادهها در حال رفتوآمد باشد، همانقدر هم عاشق این بود که در خانه بماند و به همین دلیل، اکثر اوقات شبها را رانندگی میکرد تا به خانه برسد. از آنجایی که فرزندانش ازدواج میکردند و خانوادههای خود را تشکیل میدادند، آنها هرهفته، سهشنبه بعدازظهر در خانه جمع میشدند و حسابی از جمع خانوادگیشان لذت میبردند. کارکنان پراکتور میدانستند که روز سهشنبه برای برنامهریزی ممنوع است.
باب پراکتور تا زمان مرگش در کنار خانوادهاش شامل همسر مهربانش، لیندا؛ سه فرزندش با همسر و فرزندانشان؛ خواهرش هلن و برادرش آلن؛ یازده نوه، پنج نتیجه و سه نتیجه در راه، زندگی میکرد.
قانون جذب از دید باب پراکتور
باب پراکتور در تمام مطالبی که به صورتهای مختلف ارائه میداد، قصدش این بود که افراد به درونشان بنگرند. به اعتقاد او، آنچه که انسان در درونش خلق و احساس میکند و ضمیر ناخودآگاه هر فرد، هرچیزی که وارد زندگی او میشود را تحت کنترل دارد. باب پراکتور در یکی از مصاحبههایش میگفت: درون هر فرد مسئول هر اتفاقی است که در زندگیاش میافتد و یک تصویر منفی از خود، یا یک الگو و برنامهریزی ترسناک، نتایج بدی به همراه خواهد داشت.
باب پراکتور همیشه به قانون جذب اشارههای فراوانی داشت و تأکید میکرد که لازم است از خودتان تصویر خوبی داشته باشید، تا بتوانید به موفقیت و خواستههای خوبتان دست پیدا کنید.
باب پراکتور معتقد بود که آموزش آکادمیک، آسیبزننده میزند و هرشخص، خودش باید به دنبال رشدفردی باشد. هدف باب پراکتور رشد افراد و آگاه کردن آنها از قوانین اساسی جهان بود. با اینکه او خیلی برای بیان این دیدگاه، مورد انتقاد قرار گرفت اما همچنان بر باور خود که «فقط فکر کردن به چیزی به طور مداوم میتواند آن را وارد واقعیت کند، حتی اگر برای ثروت یا سلامتی باشد» استوار ماند.
فیلم راز هم بر اساس قانون جذب ساخته شد و نشان داد که هیچ اتفاقی، اتفاقی نیست و زندگی هر فرد به نگرش و افکارش بستگی دارد. باب پراکتور معتقد بود که حتی رکود اقتصادی هم، در نتیجه منفیگرایی بیش از حد رسانهها اتفاق میافتد و اینگونه رکود اقتصادی، جذب اقتصاد میشود.
به گفته باب پراکتور، همه چیز در جهان ارتعاش دارد و هر ارتعاش، مشابه خودش را جذب میکند. او میگفت ذهن هم ارتعاش دارد و چون هر فرد میتواند افکار خودش را کنترل کند، در نتیجه میتواند ارتعاشات خود را کنترل کند و در نتایج ظاهرشده در واقعیت، تأثیرگذار باشد و برای همین هم هیچ چیزی در زندگی وجود ندارد که قانون جذب، نتواند آن را تغییر دهد. متخصصان، نظریه جدیدی دارند که میگوید: احتمال دارد تفکرمثبت بزودی به فیزیوتراپی و کمکهای پزشکی ترجیح داده شود.
باب پراکتور افسانهای در کسب موفقیت
باب پراکتور از نویسندگان پرفروش نیویورک تایمز، سخنران انگیزشی، مدرس، کارآفرین، مشاور مثبتاندیشی، مشاور کسب و کار، مشاور بیشینه کردن استفاده از پتانسیل درون، متخصص قانون جذب و مردی ثروتمند بود. باب پراکتور از موفقترین مدرسان موفقیت و رشدفردی در تاریخ است. او از نفراتِ اولِ تدریسِ موفقیت در آمریکاست. اگر نگاهی به بهترین سخنرانان موفقیت بیندازید، باب پراکتور همیشه از بالاترینهاست. او همچنین یکی از معروفترین سخنرانان در زمینه «رسیدن به استقلال مالی» در جهان شناخته میشد.
باب پراکتور در طول عمر پربارَش، بیش از 40 کتاب نوشت که بیشتر بهخاطر کتاب «ثروتمند زاده شدهای» که از پرفروشترینهای نیویورک تایمز بود شناخته میشود. همچنین حضور او در فیلمهای «راز» و «ماورای راز» باعث شد تا در سراسر جهان به شهرت و محبوبیت بسیاری دست یابد. او به خاطر سخنرانیهای انگیزشیاش در مورد اینکه چگونه با هرشغلی که دارید، یک نسخه بهتر از خودتان باشید، هم مشهور بود. درست است که این عوامل، باعث شدند تا باب پراکتور آموزههایش را به جهانیان معرفی کند و به شهرت و محبوبیت دست یابد اما به نظر میرسد، او بیشتر به دلیل بیان شیوا و آرامشبخشی که داشت و تواناییاش در الهام بخشیدن به دیگران برای دستیابی به اهدافشان، در دنیا مشهور و محبوب شد.
هر چه به سالهای عمر باب پراکتور اضافه میشد، موفقیتهای بیشتری کسب میکرد. او هر روز به آموزههایش عمل میکرد و میتوان گفت او خودِ موفقیت بود. تمرکز او روی مردم بود، اینکه چه هدف، انگیزه و رویاهایی دارند. هیچ فردی به خوبی باب پراکتور نمیتوانست درون هر فرد را به او نشان دهد. او حس میکرد هدف و رسالتش این است که زندگی مردم را بهتر کند، افراد خیلی کمی بودند که توانستند تأثیری بیشتر از باب پراکتور، روی مردم بگذارند.
با اینکه او با الهام گرفتن از ناپلئون هیل مسیر موفقیت را آغاز کرد و در ادامه با کمک ارل نایتینگل توانست در مسیر سخنرانی و رشدفردی قدم بگذارد اما هیچوقت از هیچکدام از آنها تقلید نکرد و سبک خاص خودش را در آموزشها و سخنرانیهایش داشت که باعث میشد او از سایر اساتید موفقیت متمایز باشد. او با اینکه در زمینه رشدفردی، مدرک تحصیلی نداشت اما توانست با مطالعات فراوان و تلاش بیاندازهای که داشت، نظریهای در مورد کارکرد ذهن بدهد و زندگی افراد زیادی را متحول کند. او سعی میکرد از افراد موفق در زمینه روانشناسی راهنمایی بگیرد و با مطالعات فراوان و تلاش بسیار، توانست به محبوبیت بسیاری دست پیدا کند و از تمام اساتیدش سبقت گرفت و یکی از بهترین و محبوبترین سخنرانان و نویسندگان در کل جهان بشود.
کمکهای باب پراکتور به مردم
باب پراکتور حدوداً 50 سال در حوزه آموزش کار کرد. آموزشهای غنی باب پراکتور تا هنگام مرگش یعنی تا فوریه سال 2022 به کشورهای سراسر جهان راه پیدا کرد و به مردم آموزش داد که چگونه بیشتر درونشان را بشناسند، کار بیشتری انجام دهند، بیشتر داشته باشند و بیشتر ببخشند.
همچنین، او در فیلم موفق راز سعی کرد ابزارهای زندگی موفق را به مردم آموزش بدهد.
او به مردم کمک کرد تا فراتر از جایی که امیدوارند، بروند و با انجام این کار، پتانسیل واقعی خود را بشناسند. باب پراکتور تمام زندگیاش را متعهد به یک هدف کرده بود: تا به افراد، یکی پس از دیگری رسیدگی کند و به آنها این اطمینانخاطر را بدهد که نه تنها توانایی رسیدن به بزرگی و موفقیت را دارند بلکه آن بزرگی و موفقیت همین حالا هم در وجودشان است. باب پراکتور در طول زندگی پرباری که برای خود ساخته بود، توانست زندگی بسیاری از افراد را متحول کند و چون خودش هم از کودکی تا جوانی، دوران سختی را پشت سر گذاشته بود و توانسته بود با تلاشش به جایگاه خوبی برسد، درک خوبی از شرایط افراد داشت و تجربهی بالایی که در این زمینه کسب کرده بود، باعث موفقیت و محبوبیت بیشتر او شد و توانست افراد زیادی را از فقر و سردرگمی و پوچی نجات دهد و کمک کند تا افراد به اهداف و رویاهایشان دست یابند و از زندگیشان لذت ببرند. همچنین تلاش او همواره این بود که فرصتهای شغلی زیادی را ایجاد کند و به همین خاطر او یک کارآفرین موفق هم بود.
از وقتی که باب پراکتور اولین سمینار تخصصی خود را برگزار کرد و دانش و تجربه و نظریههای خودش را برای دیگران مطرح کرد، طرفداران زیادی پیدا کرد و توانست خیلی زود به یکی از معروفترین و ثروتمندترین افراد در حوزه موفقیت و رشدفردی تبدیل شود. پس از زمان کوتاهی باب پراکتور متوجه شد که توانایی خوبی برای ایجاد انگیزه در دیگران دارد و از طریق سمینارها و محتوایی که ارائه میداد، به افراد زیادی کمک کرد تا مسیر زندگیشان را تغییر بدهند. او تا قبل از مرگش، آموزههای خود را از طریق وبسایت مشترکش با سندی گلگر به اشتراک میگذاشت.
ذهن ثروتمند (علم ثروتمند شدن) از نظر باب پراکتور
اگر میخواهید فردی موفق باشید، گام اول این است که ذهنیت ثروتمند را در خودتان ایجاد کنید. دو اصل مهم که باب پراکتور، تأکید زیادی روی آنها داشت، کنترل ضمیر ناخودآگاه و تصویرسازی ذهنی بود. چون به اعتقاد او، این کار موجب ایجاد باور در وجود شما میشود و در ادامه چیزهایی را که در ذهن خود شکل دادهاید، به سمت شما کشیده میشوند چرا که ذهن انسان نمیتواند تفاوت بین واقعیت و تصور را تشخیص بدهد و به همین دلیل هر قدر تصویرسازی شما، حقیقیتر به نظر برسد، ضمیر ناخودآگاه شما هم تلاش بیشتری برای رسیدنتان به حقیقت آن، خواهد کرد. سعی کنید همیشه در ذهنتان خودتان را بسیار ثروتمند تصور کنید. فکر کنید که با آن مقدار پول، چه کارهایی میتوانید انجام بدهید و انجام آن کارها را در ذهنتان تصور کنید. این تمرین باعث میشود که باورهای فقیر را در ذهنتان از بین ببرید و باور ثروت و فراوانی را جایگزین کنید. همیشه این قانون را به یاد داشته باشید: قبل از آن که چیزی را در واقعیت بسازید، باید آن را در ذهنتان به وضوح خلق و درک و باور کنید.
جالب است بدانید ثروتمند شدن هم مانند علوم دیگر نیازمند به دانش و علم مخصوص به خود است. باب پراکتور یکی از اساتید در زمینه کنترل ذهن و برنامهریزی ضمیر ناخودآگاه است. او در سمیناری که با این موضوع برگزار کرد، تلاش کرد تا به انسانها نشان بدهد برای رسیدن به موفقیت و ثروتمند شدن، قبل از هر کاری باید ذهنشان را پرورش بدهند و باورهایی عمیق را در خود به وجود بیاورند و مطابق اصول مشخص، پیش بروند؛ هر فردی بتواند به درستی این اصول را به کار ببرد، حتماً ثروتمند خواهد شد. این در حالی است که بسیاری از افراد با وجود تلاش سخت و کارهای زیاد، هیچگاه نمیتوانند به موقعیت مناسبی دست پیدا کنند چون از این علم، آگاهی ندارند و هوشمندانه کار نمیکنند.
کتابهای باب پراکتور
باب پراکتور توانست بیش از چهل کتاب را به مردم دنیا عرضه کند. بیشتر کتابهای او در لیست برترینها و پرفروشترینهای نیویورک تایمز قرار دارند. همچنین کتابهای او به بیش از پنجاه زبان زنده دنیا ترجمه شده و فروش آنها از مرز صد میلیون نسخه گذشته است. در ادامه لیستی از کتابهای ترجمه شده به زبان فارسی از باب پراکتور را برایتان آوردهام:
- تو ثروتمند زاده شدهای
- سرنوشت خود را تغییر دهید
- هفت درس برای ثروتمند شدن
- هفت درس از قانون جذب
- الفبای موفقیت
- موضوع پول نیست
- روشهای کاربردی به دست آوردن ثروت
- تصمیمگیری
- هنر زندگی
- 11 قانون فراموش شده در زندگی
- الفبای موفقیت
- افکار همه چیز است
- 10 قانون موفقیت باب پراکتور
- راز 2 (ماورای راز)
- علم به دست آوردن ثروت
- تغییر الگوواره، تغییر زندگی
درسهایی از باب پراکتور
در ادامه این مقاله میخواهم چند درس از باب پراکتور که به نظر خودم تاثیرگذار است را برایتان بیاورم و امیدوارم شما هم از دانستن آنها لذت ببرید.
- کارهایتان را مدیریت کنید، نه زمانتان را.
- پارادایمتان را تغییر دهید.
- زندگیتان را با هدفهای باارزش مبادله کنید.
- بهای خواستهتان را بپردازید. مطمئن باشید تلاشی که انجام میدهید، مطالعاتی که دارید، زمان و هزینههایی که صرف آموزشها میکنید، در واقع دارید بهای خواستههایتان را میپردازید و در بلندمدت قرار است سود هنگفتی به شما برساند. این ربطی به هوش افراد ندارد بلکه به میزان عاقل بودن مرتبط است؛ وقتی بهای چیزی را بپردازید، همیشه پاداش آن را هم دریافت میکنید. اگر شما این درس را یاد بگیرید و آن را در ذهن خود حک کنید، همیشه نتایج پایداری میگیرید.
- اگر چیزی را میخواهید که در منطقه امنتان نیست، باید از منطقه امنتان خارج شوید تا به خواستههایتان برسید.
- اراده خودتان را پرورش بدهید.
- از تواناییهای ذهنی استفاده کنید. اکثر مردم به طور ژنتیکی فقط با حواس پنجگانهشان زندگی میکنند، اما زندگی حیوانات هم با همین حواس پنجگانه میگذرد. به نظر شما باید اینگونه باشد؟ ما انسانها با بقیه موجودات زنده متفاوت هستیم، ما روحی از خدا هستیم و ذهن فوقالعادهای داریم و میتوانیم از خلاقیتمان استفاده کنیم. ما توانایی اراده، ادراک، استدلال، تصور، حافظه و بینش داریم. اینها همان ابزارهای ذهنی ما هستند که بین ما و دیگر موجودات زنده، مشترک نیستند. ما این توانایی را داریم تا بر محیط خودمان تاثیر بگذاریم اما آگاهی لازم برای اینکه از این تواناییها بهره ببریم، را نداریم و برای همین به آموزش دیدن نیازمندیم.
- بهترین تعریف موفقیت که در زندگی شنیدهام از ارل ناینتینگل بوده که در سال 1959 گفته شده: «موفقیت، درک تدریجی اهداف باارزش زندگی است.»
- اکثر مردم از قدرت تصویرسازیشان به شکل مخربی استفاده میکنند و چیزهایی را تصور میکنند که نمیخواهند، اما کاری که باید انجام دهیم این است که آگاهانه و سنجیده، چیزی را که میخواهیم، تصور کنیم و بعد آن را با کلمات یا نقاشی، روی کاغذ بیاوریم. هر چیزی که در اطرافتان میبینید، مثل همین گوشی یا سیستمی که دارید این مقاله را میخوانید، روزی فقط یک تصور در ذهن یک نفر بودهاند. پس سعی کنید از قدرت تصورتان به درستی بهره ببرید.
درگذشت باب پراکتور (پایان زندگی باب پراکتور)
متأسفانه رابرت (باب) کورلِت پراکتور، در روز پنجشنبه، 3 فوریه 2022 میلادی، معادل ۱۴ بهمن ۱۴۰۰ خورشیدی، پس از ۸۷ سال عمر پُربار و غنی، در جمع خانواده دوست داشتنیاش در خانه خود، با آرامش هرچه تمامتر، پر کشید. جالب اینجاست که باب پراکتور هم مانند استادی که از او تاثیرِ بسیار گرفته بود، یعنی ناپلئون هیل، در سن ۸۷ سالگی درگذشت! او از دنیا رفت اما به به یاد دارم که همیشه میگفت همه چیز در حال تبدیل است و هیچ چیزی از بین نمیرود و فقط، تغییر شکل پیدا میکند.
سندی گلگر شریک تجاری باب پراکتور که همراه با باب پراکتور مدیریت و اداره مؤسسه پراکتور گَلِگِر را به عهده داشتند، در ادای احترامی تکاندهنده، یک روز پس از مرگ باب پراکتور، از طریق صفحه فیسبوک مؤسسه پراکتور گَلِگِر، خبر درگذشت باب پراکتور را اعلام کرد. او در پست فیسبوک خود نوشت: «باب درگذشت و به مرحله بعدی سفر ابدی خود رفت. من از باب بسیار سپاسگزارم. لطفاً در ارسال عشق و نور به باب و خانوادهاش به من ملحق شوید.»
پس از انتشار خبر تلخ درگذشت باب پراکتور، تعدادی از همکاران او، تعداد زیادی از طرفداران و دوستان او از سراسر جهان در شبکههای اجتماعی، با ارزشمند دانستن آموزههای او و تأثیرات مثبت و عمیقی که باب پراکتور در زندگیشان گذاشته بود، با ادای احترام و پیام تسلیت، همدردی و تأسف خود را ابراز کردند.
او با آثار ارزشمندی که از خود به جا گذاشته، تا سالهای سال در دل مردم جاودانه خواهد ماند و به روح خودش شادی و آرامش خواهد رساند. همه ما یک روز میرویم، مهم این است که در هنگام رفتن، توانسته باشیم جوری که خودمان دوست داشتهایم، زندگی کنیم و با کشف رسالت و عظمت درونمان، دنیا را به جای بهتری تبدیل کرده باشیم که باب پراکتور، این مرد خوشقلب و باسخاوت دقیقا اینطور بود؛ روحش شاد و یادش جاودانه باد.
جشن به مناسبت درگذشت باب پراکتور
مؤسسه پراکتور گَلِگِر پس از درگذشت باب پراکتور اعلام کرد: لطفاً به موسسه پراکتور گَلِگِر بپیوندید تا زندگی و میراث این مرد دوستداشتنی و فراموشنشدنی را در 27 فوریه ساعت 2 بعدازظهر جشن بگیریم. این یادبود به صورت زنده، پخش شد تا به مردم در سراسر جهان اجازه دهد، برای ادای احترام به باب پراکتور همه، گِردهمآیند.
باب پراکتور مردی بینظیر بود که برای هرکسی که ملاقات میکرد، امید و شادی به ارمغان میآورد. امید است از طریق این جشن با روحیه بخشنده او و تعهد او برای رسیدن به عظمت در قلبمان، قدم برداریم که به کمک خدا و به واسطه این جشن، تعهدی در ما ایجاد شود که وقتی این دنیا را ترک میکنیم، عظمت درونمان را پیدا کرده باشیم.
سخن پایانی زندگینامه باب پراکتور
دیدید که وقتی افرادی مثل ری استنفورد، ناپلئون هیل و ارل نایتینگل در مسیر زندگی باب پراکتور قرار گرفتند، چگونه توانستند با بخشندگی و خیرخواهی خود، مسیر زندگی باب پراکتور را دگرگون کنند و فردی که تحصیلات آکادمیک نداشت، توانست بیش از هر فرد باسوادی، برای صدها هزار نفر در سراسر دنیا مفید باشد و در زندگی آنها تأثیر مثبت به جا بگذارد و مسیر درست را به آنها نشان بدهد، شاید هر کدام از این نفرات به انتشار دانستهها و خوبیهایشان فکر نمیکردند، باب پراکتور هم مثل یک فرد عادی زندگی کرده بود و بیهیچگونه دستاوردی از عمر و زندگیاش، از دنیا میرفت اما بهخاطر تاثیر افراد خوب و بعد بهخاطر تلاش خودش، اینگونه نشد. به نظر من، همه ما باید سعی کنیم برای رشدفردی خود وقت بگذاریم و بعد از آن هم از کمک و راهنمایی رساندن به دیگران دریغ نکنیم چرا که شاید بتوانیم کمک کوچکی که بعدها به نتایج بزرگ منجر میشود را وارد زندگی آنان کنیم.
چقدر جالب است که فردی مثل باب پراکتور، زندگیاش آنقدر پربار باشد که در هنگام مرگ، زندگینامهی ارزشمندش برای دیگران مفید و الهامبخش باشد. سعی کردم هرآنچه در مورد زندگی باب پراکتور مهم یا تأثیرگذار بود را برایتان در این مقاله بیاورم، امیدوارم این مقاله برای شما مفید و لذتبخش بوده باشد. میتوانید در پایین همین صفحه و از کادر دیدگاه برای به اشتراک گذاشتن نظرات خود در مورد این مقاله و احساسات خود در مورد خبر تلخ درگذشت باب پراکتور و ادای احترام به او استفاده کنید.
2 دیدگاه
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.
سلام وخسته نباشید به شما عزیزدل واقعا خسته نباشید که همچین مطلبی رواماده کردید تاشاید حتی یه نفر مثله من که واقعا باخوندنش حالم عوض شد وفکرهای مثبتی به ذهنم واردشد وتصمیم جدیدی گرفتم که من هم باید خودمو تغییربدم وراه صفحه جدیدی تو زندگیم باز کنم اصلا دوس ندارم مثله یه ادم معمولی و به دردنخور که هیچ میوه ای نداشت از این دنیا برم چقد ناراحت کننده بود فوتشون قشنگیش تمام چیزای هست که برای ما گذاشت تا ماه هم فقط روزوشب نکنیم بدون هیچ هدفی درس بگیریم ازش واقعا این انسانها معجزه خداوند هستن خدا میخاد راهو نشونمون بده ازطریق این ادمها.من میتوانم هیچ چیز غیرممکن نیست
سلام مرجان.
از اینکه زندگینامه باب پراکتور رو خوندید و واستون جذاب بود خوشحالیم. تیم ما واسه آماده کردن این اطلاعات زحمت زیادی کشیده و این نظر شما کلی به ما انرژی داد.
موفق و شاد باشید.